در جوامع مبتنی بر دموکراسی غالب شکلی تفکرات جناحی با رویکرد بدست آوردن قدرت جهت برآورد تقاضاهای یک جامعه غالبا به تشکیل و سازماندهی جریان خود بشکل ماهیتا احزاب تمایل به حضور و کنش های ارتباطی باافراد در طبقات مختلف اجتماعی توجه دارند اما آنچه در کشور ما اتفاق افتاد بدور از آموزه های سیاسی و کارکرد اصلی تحزب گرایی به سمت تمایلات قدرت محوری؛ شخصیت سازی ؛ غلبه خواسته های فردی و حتی گروه های خاص بر منافع جمعی سوق داده شد. و بجای تعامل همه گروه های سیاسی نسبت به تعامل با دولت و حتی در برخی موارد توجه به حاکمیت و استقرار اهداف نظام به غلبه قطعی تفکرات محکوم به پیدایش خودمحوری هایی بنام فعالیت مدنی در غالب تحزب گرایی گذشت و حتی طی دودهه اخیر بشکل کاملا بدیهی پس از حتی انتخابات منفعل گردیدند. این معضل همیشگی در کشور ما ضمن اینکه اعتماد مردم در سطوح مختلف را نسبت به فعالیت احزاب دچار تردید نمود بلکه جامعه ای سیاست زده به ما تحویل داد که حتی مردم عادی با کسب و کارهای مختلف در چرخه اقتصادی تمایل به سیاست با وجود عدم آگاهی های ضروری نمود؛ به واقع احزاب دولت ساخته طی سالها نشان دادند رسیدن به اهداف قدرت و ثروت از طریق انتخابات است و پس از آن منفعل بودن و پرهیز از اثربخشی در جامعه مفهوم تحزب گرایی ست!
و نتیجه رفتار افراد خود مدار در امور سیاسی و حزب سازی منجر شد که اینطور به نظر اید که سیاست به کشمکش قدرت میپردازد و احزاب در کانون این کشمکش برای پیروزی در انتخابات و به دست آوردن قدرت حکومتی قرار دارند همچنین در دیدگاه ضدّ حزبی باور بر آن است که احزاب منشاء کشمکش و تفرقه هستند!
تاسیس احزاب در ایران بویژه دردهه هفتاد در دورانی که کارکرد واقعی حزبی هنوز دست نخورده و به مثابه الگوهای حتی غربی برای تعیین و انتخاب فرد یا افراد برای قدرت محوری و براورد نیازهای جامعه بود با شکلیت و سیاق اشتباه همراه با الگوبرداری محض نادرست و بدور از سنجش و قیاس با اهداف و ارمانهای نظام ما شکل دولت ساخته گرفت و هر هشت سال یکبار حضور و پس از کسب قدرت و رانت های ضروری برای ادامه حیات خود منفعل می گردیدند. اهدافی که طی مناسبات ایجاد تعامل به مردم بیشتر شبیه یک قلعه محصور با همفکران خود بخش هایی از جامعه بویژه نخبگان را همراه خود نموده و فاصله با توده های دیگر اجتماعی و مردمی را بافاصله عمیق رها می نمودند! دور از ذهن نیست اگر بگوییم غلبه احزاب دولت ساخته موجب شد این ناکارامدی هایی که در نتیجه بکار گرفتن الفاظ کلامی همچون نجات دهنده جامعه ؛ رفع بیکاری و…..شعارهایی که بیشتر از شناسایی خواسته های مردم کسب شد و بعداز پیروزی و جدی تر بعداز کسب جایگاه مطلوب قدرت به فراموشی سپرده شد و حتی وضعیت مردم بیش از قبل دچار مشکلات عدیده گردید این مهم ناصواب موجب گردید مردم نسبت به احزاب و حتی بعضا به گرایشات فکری خود بی اعتماد شوند. این در حالی ست که بعضا جناح های غالب سیاسی ناچار می شدند با اسامی و شعارهای جدیدتری وارد عرصه کسب قدرت و رقابت های سیاسی شوند.
مشکل دیگری که احزاب فی السابق بر تفکرات سیاسی و اجتماعی در غالب تحزب گرایی موجب گردیدند این بود نه تنها ماهیت انفعالی و اوج فعالیت اشان صرفا در دوره انتخابات موجب شد از ادامه فعالیت گروهی ؛ مردمی بعداز پیروزی و یا حتی شکست روی برگردانند بلکه بدلیل نیاز به رای هر فرد برخود واجب ندانستند که یکی از اهداف حزب در جامعه ارتقا سطح کیفی؛ اموزشی و بالا بردن اگاهی های انتخاب باشد یعنی ماشاهد بودیم فقط باایجاد تفرقه و کشمکش سیاسی موجب گرم کردن تنور انتخابات و قهرمان پروری بدون اگاهی گردند. در دوره ای که مردم را جهت بروز احساسات حزبی لازم داشتند با وعده های بی اساس و حتی شام های انتخاباتی به مردم بویژه توده های مختلف از گروه های متعدد و طبقات اجتماعی حتی بی هدف سیاسی رای و جلب نظر دریافت کنند برای همین افراد با هر شغلی در انتخابات تمایل دارد شبیه سیاستمدارانی تاثیرگذار باشند که طی سالها قدرت و رانت را در اختیار داشته اند و از کناراین هیاهو اندکی حضور خودرا حتی برای کسب درامد پررنگ نمایند بگذریم که این رفتارهای غیر واقعی خودرا تلاش می کنند که منتسب به جناح خاص و افراد مشهور بدانند ساده تر بگویم کسب و کار عده ای در انتخبات دباله روی نااگاهانه به دلیل تعصبات ناشناخته است که اگر بیطرف به کسب و کار خود می پرداختند و اصولا با مطالعه و بدور از کشمکش در انتخابات حضور داشتند قویا بخش قابل توجه اسیبی که احزاب به زندگی مردم وارد کردند بوجود نمی امد!
باید بدانیم احزاب توسط افراد شناخته شده عموما تأسیس می شدند و بی آنکه مرام و مسلک نهادینه شده ای ارائه دهند و بر اساس مرامنامه و ایده و افکار منطبق بر خواست مردم بنا شده و یارگیری کنند، بیشتر مقلد احزاب بیگانگان بودند که در پی پیاده کردن اراده و سیاست های آن ها در ایران بودند؛ لذا پشتوانه حزب در ایران افراد بوده است که شاهد بوده ایم با درگذشت و یا کناره گیری فرد شاخص آن حزب یا به احزاب مشابه تغییر شکل می دهد و یا به انزوا و انفعال محکوم می گردد زیرا بنیه واقعی در واقع فرد یا افراد شاخص بوده اند و یا با ایجاد هیاهوهای ماهیتا قدرت طلبی و اعتراض محکوم به عدم ادامه فعالیت و سپس بااسامی دیگر وارد عرصه سیاسی می شوند. یکی دیگر از مشکلات تحزب گرایی درایران عدم وجود رهبر و هدایت کننده واحد برای جناح ؛ تفکر و حتی همفکران یک گروه است غالب شکلی اینگونه احزاب با تعدد رهبری جناح و عدم پذیرش واحد فردی که قادر به هدایت جناح و ایده ال های انان باشد مواجه است با تشدید اختلافات و در برخی موارد انتقال اختلافات به درون حزب و حتی بیرون حزب و جریان سازی علیه یکدیگر و عدم وحدت بین انان را می توان نام برد.دراین بین ناگفته پیداست هرجناح تمامیت خواهی که ابزار رسانه ملی را هم براحتی دراختیار داشته است خودبخود در انزوای زودرس جناح بازنده موثر بوده است یعنی نگاه جریانی و جناحی هم در کشور ما غالب بر ارزشمندی های منافه جمعی و از خودگذشنگی های متعارف مطلوب یک جامعه مدنی بویژه اسلامی هست یعنی یا من باشم تو نباشی یا تو هستی من نباشم ! این وضعیت آنجایی بغرنج تر و شدیدتر می شود که حمایتهای دولتی هم تناسب نداشته باشد و حزبی که پشتوانه قوی مالی نداشته باشد از حمایت هم برخوردار نباشد و در برخی موارد قدرتمندترین عضو حامی خودرا هم ازدست داده باشد محکوم به نه تنها انفعال بلکه محکوم به فناست و شاهد هستیم تعداد قابل توجهی از احزاب در رکود هم بلحاظ عدم رغبت جامعه به تحزب گرایی که هیچ نتیجه ای برای انان نداشت و هم امکان فعالیت بدلایل مختلف از جمله اقتصادی را ندارند پدید آمده است. خلاصه که عرض کنم؛ احزاب در ایران فقط برای عده ای خاص با حمایتهای خاص بدون توجه به نیازها و حتی شعار های خود فقط مجوز دارند دراین بین احزاب مستقل مربوط به دهه های جوان دوره پسا رکود کار حزبی هم بدلیل عدم رغبت غالب مردم نسبت به کارکرد احزاب دقیقا با شرایط سخت تری مواجه هستند مانند حزب همت (همدلی مردم ایران).
شرایط حاضر تحزب گرایی در کشور هرگز برنامه مدون مدیریتی نداشتند درست شبیه سازمانهای دولتی فالیت حزبی موردی؛ فصلی و بدور از وظایف اشان بوده است و دراقع حزب نهادینه شده استخواندار بجز دوسه مورد مربوط به اوایل انقلاب اسلامی که انها هم رهبران خود را عمدتا ازدست دادند یا در حصر و یا در کهولت فکری و یا تجزیه شده به شکل احزاب دیگر درامده اند بازهم منفعل می باشند مثال واضح دوقطب جناحی همیشه غالب و همیشه در دعوای سیاسی موجود در کشور!
صرف نظر از موارد یاد شده باید بدانیم؛ نیاز به وجود احزاب سیاسی قدرتمند، کارآمد، و دغدغهمند برای حال و آینده ایران اسلامی ضرورتی استراتژیک است. اگر بر این نکته همواره تأکید داشته ایم که نظام جمهوری اسلامی، نظامی است که خواستار تلفیق جمهوریت با اسلامیت بر پایه تفکیک قوای سهگانه است، می توان گفت چنین ساختاری هرگز بی نیاز از وجود احزاب قدرتمند و فراگیر و مردمی نیست
باید یاد بگیریم در کشور ما حزب و تشکیل گروه های سیاسی دارای کارکرد های فاخر و ارزشمندی می باشد و مهمترین آن پرهیز از معامله جناحی با نیازهای مردم بویژه در دوران انتخابات می باشد؛همچنین احزاب به مثابه دروازه بانان جامعه مدنی پل ارتباطی مردم و حکومت هستند انان باید مطالبه گر در راستای نیازهای جامعه باشند و نه یک مشت قدرت طلب و جویای رانت !
احزاب کارکرد نظارتی بر حکومت و کارگزاران آن دارند؛ کارکرد نخبهسازی و جذب نخبگان و سرامدان؛ تشکیل حکومت به تنهایی یا از طریق ائتلاف؛ تدوین و تأثیرگذاری بر تصمیمات و سیاستها ؛۶. اجتماعی کردن یا جامعهپذیری سیاسی و تربیت سیاسی شهروندان و اعضا؛ حفظ شعایر و ارمانهای انقلاب اسلامی عزیزمان ؛بسیج و اشاعه آگاهیهای سیاسی- اجتماعی؛انسجامبخشی به جامعه و شهروندان؛جذب و تربیت رهبران سیاسی؛ گسترش فرهنگ مشارکتی و باورهای دموکراتیک در جامعه؛ شکلدادن به افکار عمومی در موضوعات و مشکلات خاص؛ کمک به حل مشکلات و رسیدگی به خواسته ها؛ سرکشی به نمایندگی ها و توجه به نیازهای انان ؛ تحزب گرایی سلامت یعنی پرهیز از سیاست زده گی و قدرت طلبی تنگ نظرانه است که متاسفانه این رفتارهای اشتباه بعضا بویژه در شهرهای بزرگ رویه ناصواب چنین رفتارهایی را بویژه دوران انتخابات در بین طرفداران بوجود اوردهاست و می توان ادعا کرد احزاب در گذشته ایران پس از انقلاب به مفهوم تحزب گرایی در جامعه ظلم نموده اند! بنابراین اصلاح نوع نگرش احزاب نسبت به ماهیت مشارکت و تغییر نگاه به جامعه مدنی از حالت موجود؛یعنی قدرت بنیاد و منفعتجویانه حزبی به سمت جامعه مدنی اخلاق بنیاد، بومیگرا، قاعدهمند، مسؤولیت پذیر، رعایت قواعد بازی دموکراتیک و پذیرش رقابت قاعدهمند در کنار اهتمام به مشترکات مانند وحدت ملی، احترام سنت های مذهبی و ملی، ارتقا و پیشرفت جامعه، امنیت ملی و مانند آن ضروری است.همچنین لازم است ؛تغییر نوع نگاه احزاب و حکومت نسبت به یکدیگر؛ از حالت تزاحمی- محدودیت ساز به سمت رابطه همکاریجویانه و متممی. با نهادینه شدن این نوع نگاه است که میتوان بستر همکاریجویی بین احزاب با یکدیگر و با حکومت و تحقق وحدت در عین کثرت و رقابت را در جامعه در آینده شاهد بود؛ تقویت فرهنگ گفتگویی و برگزاری جلسات گفتگوی متقابل بین احزاب با یکدیگر و نیز با حکومت برای نزدیک سازی مواضع به یکدیگر و پررنگ سازی مشترکات و گسترش فضای پرنشاط مشارکت حزبی و پزهیز از انحصار طلبی و استمرار بخشیدن به اخلاق مدنی و قانونمندی در سطح حاکمیت، مردم و رهبران فکری- مدنی؛ نهادینه کردن فرهنگ نقدپذیری از طریق دستگاهها و مؤسسات آموزشی و رسانهای؛ نهادینهسازی همزیستی و رقابت مسالمتآمیز بین احزاب بر مبنای رعایت قواعد بازی دموکراتیک؛تقویت فرهنگ مشارکت و آگاهی در جامعه؛ وعده خارج از توان به مردم دادن موجب بی اعتمادی مردم از مشارکت و هواداری و خواسته جامعه مدنی می گرددبنابراین احزاب از ارایه وعده هایی که امکان بروز و وقوع و عمل شدن به آن ندارند بپرهیزند و همچنین با برگزاری دوره های آموزشی تلاش بر افزایش آگاهی های سیاسی و مواردی که کمک به براوردن نیازهای مردم باشد را برگزار نمیاند..